گزیده هایی از حکایات عبید زاکانی :

 

خورجین شخصی را یدند واموال او که درون خورجین بود، بر باد رفت.

مردمان بگفتند: سوره یاسین بخوان که باخواندن آن مال پیدا بشود؛ مال باخته بگفت: کل قرآن به یکجا درون خورجینم بود

*****

 

گویند روزی ی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.

آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من مال او هستم، نه دین!

اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

*****

 

مردی حجاج را گفت : دوش تو را به خواب چنان دیدم که اندر بهشتی

گفت : اگر خوابت راست باشد در آن جهان، بیداد بیش از این جهان باشد.

*****

 


برفستان ***** ,عبید زاکانی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اجاره ماشین نمایندگی فروش اینورتر دلتا مجمع هسته های علمی دانشگاه پیام نور اپلیکیشن آرال مووی گلدچی آموزش‌های ویدیویی مودفا4 تصفیه آب و فاضلاب